تناسبات در معماری
تناسبات یکی از مبانی ارزیابی آثار معماری است، که به طور متعارف معماران بر حسب توان و ظرفیتهای احساسی خود در دریافت و قیاس زمینههای هنری، به آن توجه کردهاند. ولی تعریف و مشخصات «تناسبات»، مراتب و محدودهای آن، زمینههایی است که کمتر به آن پرداخته شده است.
تناسب در معماری به ظاهر، قیاس کمی بین کمیتها است. در صورتی که، کمیت مجرد یا مطلق به خودی خود و حتی در قیاس باهم، اساساً، قابل ارزیابی نیست. زیرا که، انسان متعارف به عنوان جزی از این نظام هستی، قادر به دریافت کمیت مجرد نیست. در واقع دریافت انسان از کمیت یا فرم به محتوا یا معنای آن است و بالعکس دریافت از محتوا به واسطه فرم آن است. حال این دریافت ممکن است آگاهانه یا ناخودآگاه، متکی به تجارب گذشته و ضمیر فرهنگی شخص باشد.
از این رو، تبیین تناسبات زیباییشناسانه، نیازمند بصیرت و اشراف به وجوه کلی تری از محیط و شرایط اجتماعی و زمانی، آثار معماری دارد. تناسباتی که در حوزه معماری توسط ناظر به تجرید بیان شود، در واقع یک نوع نگاه ظاهری و آذینی است، که فارغ از زمان و مکان ارائه میگردد.
در واقع، تناسب در حوزه معماری، آگاهانه و طی روند مطالعاتی و گذر از مراحل و مراتب با بصیرت معمار حکیم در آثار، تجلی پیدا میکند.
دیدگاه عملکردی و معنوی معمار همراه با توان مهندسی و نگاه به تاریخ و اجتماع (که شرح آنها به اشاره در زیر ارائه میشود)، در واقع، زمینه لازم را برای تبیین تناسبات زیبایی شناسانه فراهم میکند.
دیدگاه عملکردی و حیاتمند
تناسبات در حوزه معماری به طور متعارف، رابطه کمی بین اجزای آثار معماری است، که ارزیابیهای معمارانه نیز، اغلب در این محدوده به پشتوانه تجارب و اندوختههای هنری معماران انجام میشود. ولی، در واقع، دریافت انسان از تناسب، به محتوا کل است. به عبارتی هیچ جزیی با جز دیگر به طور مجرد تناسب یا نسبت ندارد، بلکه تجلی تناسب در گروی چگونگی خوانایی اجزا از کل است.
در واقع تناسب اجزا باهم، تناسب اجزا با کل است، که یک نوع «دیدگاه عملکردی و حیاتمند به آثار معماری» است. با این دیدگاه، معمار حتی طراحی جزییات ساختمانی را نیز در قالب کل مینگرد و سلسلهمراتب جز به کل را در هر برشی از روند طراحی رعایت میکند. با این روش، امکان تجرید و ناسازگاری در طراحی و ساخت آثار معماری به حداقل خود میرسد.
«تناسبات» در این مقوله قدر مطلق ندارد، به عبارتی، چون هیچ جز یا کلی در این عالم به صورت مجرد تجلی پیدا نمیکند، به طریق اولی، مجموعه آنها نیز، نسبی و بر حسب میزان خوانایی، در مقامات این نظام هستی قرار خواهد گرفت. از این رو، «تناسبات» دارای مراتب و مراحل است و بر حسب شرایط و موقعیت و نه قدر مطلق، قابلیت تعریف و تجلی پیدا میکند.
دیدگاه معنوی و محتوایی
معنا و محتوا در آثار معماری، تجلی پیام واحد است، این پیام یعنی «حیات» که به طور طبیعی در عالم هستی برای همه جاری است، در معماری نیز، این تجلی هرچه در ستایش حیات باشد، پسندیده و هر آنچه بزداید، ناپسند خواهد بود.
اما تناسبات در این مقوله، به میزان دریافت از عالم حیات است که خود ابهامبرانگیز و نمودی از معنای تام است، به گونهای که، تجلی رعنایی به میزان قرابت به معنای تام است، که تمامیت آن برای انسان قابل دریافت نیست و به ناچار متوسل به تصور ذهنی و فرم میشود.
بنابراین، نسبت بین معنا و شکل (محتوا و فرم) همیشه برقرار است، به گونهای که نه شکل مطلق و نه معنای مطلق برای انسان قابل ادراک است. از این رو، انسان شکل و معنا را به کمک یکدیگر دریافت میکند و میزان دریافت هر یک از آنها به نیت و توانایی معمار طراح است. البته، گرایش معمار حکیم به بیان بیشترین معنا در کمترین شکل است. لذا، صورتبندی راحت و ساده با بیان بیشترین معنا، میزان موفقیت هر هنرمند صورتگر است.
نتیجه این که، در مقوله حاضر، ارائه بیشترین نسبت معنا به شکل، هدف معمار است. به عبارتی، معمار حکیم از آثار فرمالیستی به طور کلی پرهیز میکند و تا آنجایی که امکان دارد به معنا و محتوا میپردازد. در واقع، تناسب معنا به شکل، یک نوع دیدگاه معنوی و محتوایی به آثار است که معمار حکیم با رعایت آن، تعادل حیاتی انسان و طبیعت را تأمین و آثارش را ماندگار میکند.
دیدگاه مهندسی و فنی
تناسبات از دیدگاه مهندسی و فنی، عطف به میزان کمیت و کیفیت ساختاری آثار معماری میشود، که معمار حکیم با بهرهگیری از این تناسب آثارش را پایدار میکند.
در آثار معماری «کمیت» کاملاً مشخص و قابل اندازهگیری است. ولی در مقابل «کیفیت» قابلیت سنجش و اندازهگیری دقیق مانند کمیت را ندارد. از این رو، رعایت نسبت آنها به خواست و توانایی معمار است. به طور متعارف، آنچه در مقوله کمیت و کیفیت اعمال میشود، پرداخت بیشتر به کمیت است، که به راحتی قابلاجرا و ارزش تظاهری موثر دارد. در صورتی که کیفیت از پس کمیت میآید و چون هزینه بر و نیاز به دقت و توجه بیش از بیان نمایشی اثر دارد، اغلب به اندازه لازم و مناسب به آن پرداخت نمیشود. در صورتی که، رعایت کیفیت همراه با کمیت، یعنی نگاه حیاتمند و جامع به آثار معماری که منجر به دوام و طول عمر، بهداشت و سلامت، عملکرد و کارایی مناسب و همچنین پایش محیطزیست با کمترین آلودگی و در نهایت تجلی زیبایی و پرمحتوایی آثار خواهد شد.
معمار حکیم این نسبت متعادل بین کمیت و کیفیت را در همهی اجزای آثار معماری، رعایت و هیچ یک را فدای دیگری نمیکند. به عبارتی ترکیب این نسبت باید ثابت و متعادل باشد، یعنی کیفیت به میزان کمیت ضرورت دارد و بالعکس، به گونهای که هیچ یک بر دیگری برتری ندارد. یعنی مجموعه کمیت و کیفیت هر دو باهم نسبتی از کل امکان است. آنچه معمار حکیم بر میگزیند، سهمی است متعادل، از هردوی آنها، متناسب با موضوع اثر معماری.
نتیجه این که، تناسب و تعادل کمیت و کیفیت و برخورد همسان باهر یک از آنها در معماری، یعنی توجه به دیدگاه مهندسی و فنی آثار معماری، که معمار به اتکای آن ماندگاری آثار خود را به صورت کارآمد و حیاتمند، تضمین میکند.
دیدگاه تاریخی و فرهنگی
در واقع دیدگاه تاریخی و فرهنگی به آثار معماری، یعنی تناسب بین امکانات و محدودیتهای بالقوه «محیطی» همگام با «تاریخ حیاتی» آثار، که توجه به آن نیازمند بصیرت و تسلط به مفاهیم مطرح در زمانه و محیط دارد.
به طور متعارف، آثار معماری شاخص و ماندگار با ایجاد سازگاری مضاعف و ظرفیتهای بیشتر، از زمانه و محیط خود پا فرا میگذارند، به گونهای که، با پایان یافتن عملکرد و حتی عمر سازهای، به جهت استمرار حیات فرهنگی خود و پذیرش محیطی، با صرف هزینههای مضاعف، همچنان حفاظت میشوند.
زمانمندی متناسب در آثار معماری، یعنی توجه به زمانه و تاریخ حیاتی آثار، که از طریق تناسب فضایی، ظرفیتهای عملکردی و نرمش کاربری برای بازدهی بیشتر، به اضافه تناسب فناوری و اتکا به مبانی «فرهنگی - اجتماعی» زمانه خود، میسر میشود.
اما، تجلی محیطی در آثار معماری یعنی همزیستی حیاتمند با محیط که از طریق دریافت امکانات و محدودیتهای محیطی و اقلیمی حوزه استقرار تأمین میشود.
بنابراین، رعایت تناسبات زمانی و محیطی در آثار معماری که از مقولات کشف و شهود معمار حکیم است، ضامن ماندگاری و کارایی آثار میشود، که معمار با درایت از آنها بهره گرفته است.
دیدگاه زیبایی شناسانه
مقوله تناسبات از دیدگاه زیباییشناسی در حوزه معماری، از دورانهای گذشته محور اصلی، توجه طراحان و هنرمندان معمار بوده و به سبکهای مختلف متناسب با زمانه خود در آثار معماری تجلی پیدا کرده است. از تقارن در آثار کلاسیک تا مدرنیسم و ساختارشکنان دوران معاصر، همه به نوعی در پی بیان تناسب زیبایی شناسانه زمانه خود بودهاند.
تناسب در معماری از دیدگاه زیباییشناسی به ظاهر قیاس کمی ابعاد و اندازههای در آثار معماری است. در صورتی که، پشت این نگاه، مراحل و مراتبی است که معمار حکیم از آنها بهره میگیرد. در واقع زیبایی حاصل هماهنگی و وحدت مجموعههایی است، که در آثار متجلی میشود، نه از پردازش مستقیم آن که نوعی آذین بندی است.
از این رو، معمار حکیم با گذر از مراحل مختلف از جمله دیدگاههای یادشده، قدم به تناسبات زیبایی شناسانه میگذارد. تناسبات در مقوله زیباییشناسی، در واقع نوعی تجلی، «تعادل زمانه» است در انسجام حجمی و نمایشی آثار معماری. از این رو، تبیین زیبایی نسبی است و نسبت آن به میزان اعمال تناسبات یا رفتار عدالتخواهانه معمار با شرایط مکانی و زمانی است. به عبارتی «تعادل» بیان مطلق و مجرد ندارد، بلکه مرتبه و مقام آن، منجر به تجلی زیبایی در آثار میشود. یعنی تناسبات زیبایی شناسانه مانند «عدل» برای انسان نسبی و قدر مطلق ندارد.
بنابراین، معمار حکیم به تناسب بصیرت و دانایی خود، عدالت را در آثار معماری رعایت میکند و تناسبات زیبایی شناسانه حاصل این توانایی و انعکاس آن به صورتبندی آثار است.
«تقارن» که از ارکان طبیعی خلقت و از مبانی صریح عدالت است، در آثار معماری، زمانی تنها نماد راستین «تعادل» می نمود که در آثار معماری پیش از مدرنیسم از آن به بهترین و بیشترین وجه بهره گرفتهاند. در عصر حاضر به کمک فناوریهای نوین، تقارن در حوزه معماری دامنه وسیع تری پیدا کرده به گونهای که عملکرد در اجزای یک اثر معماری به طور مستقل بدون صورتبندی خاص قابل پردازش شده، و امکان دریافت آن از اشکال یا فرمهای مختلف فراهم آمده است.
نتیجه این که، تعادل به یقین دامنه وسیع تر و عمیق تری نسبت به گذشته پیدا کرده است. به گونهای که رعایت آن بدون تقارن ظاهری نیز میتواند بیان تناسبات زیبایی شناسانه را در حوزه معماری مطرح نماید.
معمار حکیم و بصیر با جامعنگری و رعایت حرمت حریمان، تناسب زمانه را در آثار خود به میزان عدل حرفهای متجلی میکند. تناسبات معمارانه، تجلیگاه محتوا و عملکرد اثر باشد و هماهنگ با محیط، شرایط زمانی و جامعه، عادلانه بر زمین بنشیند و آسمان را بستاید. در واقع، زیبایی همان عدل است و عدل تجلی زیباترین تناسبات در آثار معماری است.
از این رو، تناسبات، در این زمانه به نسبت بصیرت و حکمت معمار طراح است و هیچ تعریف یگانه و مطلقی ندارد. به عبارتی، تناسبات زیبایی شناسانه، در این زمانه یک نوع کشف است که بر مبنای شهود، قابلیت تعریف و تبین پیدا می کند.
وحدت در معماری
میان جز و کل عالم هستی که دو نهایت یک معنای واحدند، شاکله این عالم از بی نهایت مجموعه های جز و کل در مراتب مختلف که هر یک به نوعی تجلی معنوی دارند، تشکیل شده است. آنچه نظم و آهنگ حیاتی آنها را در این عالم سبب می شود، همان وحدت معنایی آنها است، که از عقل کل یا عالم ملکوت دریافته اند.
به عبارتی، معنا و زیبایی امری واحد است، آنچه آنرا متنوع و به ظاهر جز و کل مینمایاند، صورت یا فرم است. از این رو، معنا و زیبایی در کوچکترین جز همان تجلی زیبایی کل را دارد. در واقع، جز و کل به طور متعارف نمود شکلی دارند و عطف به ماده است، مگر نهایت و تجرید آنها که در شکل نمی گنجد و معنای تام پیدا می کند.
همانگونه که اشاره شد، مجموعه های جز و کل در این عالم بی نهایت است و این مجموعه ها علاوه بر جایگاهشان که در سطوح و مراتب مختلف هستند، با هم تداخل نیز دارند، به گونه ای که یک جز می تواند در چند مجموعه مستقر، یا یک کل در مجموعه های مختلف حتی در مقام جز با توجه به وحدت آنها مطرح شود.
از این رو، معنا و زیبایی عطف به مجموعه ها می شود و به تناسب هماهنگی و وحدت جز و کل در آنها تجلی معنوی پیدا می کند، ناهماهنگی در جز و کل یک مجموعه، در واقع تجلی محتوای ناحقی است که فریاد آن به میزان همان ناهماهنگی، بلند است.
پس، حیات هستی به وحدت جز و کل است، و از این رو، جز و کل در وحدت متعالی می شود و حیات آن به نسبت این تعالی پایدار و پربار می گردد.
در حوزه معماری ماندگار نیز، وحدت جز و کل حاکم است، به گونه ای که با هم، همزمان و یکجا مطرح می شوند، به عبارتی، آثار معماری در عین کل بودن، خود نیز همزمان نقش جز را در مقابل کل های بالادست دارد. یعنی آثار معماری در عین کلیت (در مقابل اجزای خود) عملکرد جز را نیز (در مقابل محیط) به همراه دارد و دقیقا ماندگاری آثار معماری به همین یگانگی زمانی و وحدت عملکرد آنها است. به عبارتی، آثار معماری ماندگار، در مقام جز، وحدت با کل های بالادست دارد و همزمان در مقام کل وحدت با اجزای پایین دست خود دارد. ولی باید توجه کرد که جز تنها بزرگ نمایی بخش کوچکی از کل نیست، بلکه خود دارای معنای همسان و هم ارزش با کل است. بالعکس، کل هم تنها مجموعه عینی از جزییات نیست، بلکه مفهوم مستقل و در ضمن واحد با اجزای خود دارد. به عبارتی، ویژگی کل جمع جبری مجموعه ی اجزای درون خود نیست، بلکه با وجود وحدت با آنها، دارای ویژگی مستقل نیز است.
از این رو در حوزه معماری روند طراحی، کل به جز و جز به کل است، به گونه ای که، این رفت و برگشت در ذهن معمار مرتب جریان پیدا می کند. در واقع رابطه ی جزییات با معماری در قالب کل و همچنین رابطه معماری به عنوان جز در برابر محیط دو سویه، همزمان و وابستگی تام به یکدیگر دارند.
ماندگاری آثار معماری دقیقا به همین ارتباط همزمان و یکجای جز و کل دارد. در واقع تسلط معمار طراح به همین یگانگی رمز ماندگاری آثار معماری است.
توانایی تجسم ذهنی معمار قبل از ارایه طراح، در واقع همان کارآزمودگی و تسلط به جز و کل است. تجسم ذهنی برای معمار حکیم، یعنی دیدن اجزا و کل ها با هم، که بسیار جامعتر از برداشت عینی از یک ترکیب مادی است. زیرا در تجسم محدودیت وجود ندارد و جامعیت قابل حصول است، در صورتی که ترکیب مادی و عضو بینایی دارای محدودیت و برحسب شرایط و موارد، می بیند و داوری می کند.
تجسم معماری در ذهن معمار حکیم، یک پیام واحد است، که در پیاده کردن آن محوریت این پیام حفظ می شود. دریافت ذهنی معمارحکیم از طرح خود در واقع احساسی است که از یک «اثر» کامل و اجرا شده و حتی در حین عملکرد، دریافت می شود. اگرچه، در این احساس خیلی از جزییات به صورت دقیق و کامل خودنمایی نمی کنند، ولی آنچه مسلم است، در القای این حس مشارکت تام دارند. از این رو، معمار حکیم با دریافت پیام کل تلاش در طراحی و اجرای اثر دارد.
در واقع، تصور و تجسم معمار حکیم یک کلیت زیبایی شناسانه است. یعنی ابتدا معنا به ذهن خطور می کند، بعد فرم و شکل. از این رو، پرورش ذهن و نیروی تجسم معنا و زیبایی قبل از فرم برای معمار حکیم یک اصل و هدف طراحی است.
معمار حکیم، آثار خود را هیچ وقت تجرید نمی کند، بلکه برعکس تلاش دارد، در مقام کل به جزییات و در مقام جز به کل های بالادست پیوند دهد و به گونه مطلوب و بجا بنشاند. دراین نشاندن مراتبی است که از معمار به همه آنها همسان توجه می کند. به ویژه به فصل مشترک ها که در واقع مقیاس های مختلف جزییات ترکیبی آثار معماری اند. این جزییات ترکیبی و فصل مشترک ها، باید به گونه ای باشد که مهر زمین، آسمان و محیط در بنا نمایان شود، نه فریاد آنها از درد نشستن روی زمین. به عبارتی اثر معماری روی زمین گذاشتنی نیست، بلکه باید از دل زمین بروید.
جز و کل از دیدگاه معماری دردو مجموعه شاخص، ولی هماهنگ و وابسته به هم به شرح زیر مطرح می شود:
اول- عملکرد و کارآیی در محدوده کالبدی بنا
جز و کل در محدوده بنا، عطف به محدوده فضای کالبدی بنا به عنوان کل، و جزییات فضایی و ساختمانی به عنوان جز دارد. یک اثر معماری مطلوب و ماندگار با جزییات خود یک مجموعه جز و کل هماهنگ و متعالی را تشکیل می دهد، که از نظر محتوای تابع یکدیگر، از نظر ارزش زیبایی شناسانه مکمل هم و از نظر ارزش مهندسی و فناوری همسنگ یکدیگر باشند.
جزییات مانند کل اثر معماری ویژگیهای محوری متفاوتی متناسب با کاربری دارد. از جمله ویژگیهای فنی و مهندسی، ویژگیهای عملکردی و محیطی، ویژگیهای نمادین و زیبایی شناسانه و غیره. جمع و یکپارچگی ویژگیهای فوق در تمامی جزییات معماری، هدف معماری طراح است، مگر به جهت کاربری، معمار به عمد یکی را بارز نماید. از این رو، ویژگیها بر حسب کاربری و موقعیت بنا، اهمیت متفاوتی پیدا می کنند. به طور مثال:
در بناهای صنعتی، ویژگیهای فنی و مهندسی بیشتری توجه را نیاز دارد.
در بناهای عمومی و فرهنگی، ویژگی نمادی و زیبایی شناسانه نقش بسیار دارد.
در بناهای آموزشی و ورزشی، ویژگی عملکردی و محیطی نقش غالب دارد.
دوم- عملکرد و نقش بنا در محیط
جز و کل در محیط، عطف به ترکیب فضایی محیط به عنوان کل و اثر معماری به عنوان جز دارد. یک اثر معماری مطلوب و ماندگار با کل خود، یک مجموعه واحد و متعالی را تشکیل می دهد. که از نظر محتوایی و زیبایی تابع آن باشد. در این مجموعه، «کل» در سه زمینه اصلی شامل، آسمان، زمین و محیط همسایگی با ویژگیهای متفاوت درعین حال واحد مطرح می شود.
الف: نگاه به آسمان
آسمان در واقع کل، کل ها واعلای وجود است، که همه موجودات عالم هستی از آن بهره مندند و رو به سوی او دارند. آسمان زیبایی مطلق و معنای تام است، به عبارتی آسمان نشان عالم ملکوت و نمای وحدت کل است. از این رو، انسان به جهت شان خود دراین عالم هستی، حیات این جهانی و آن جهانی خود را، تنها در او می جوید و نگاه عبودیت، تنها به سوی او دارد. در واقع این لایتناهی مظهر وحدت و منشا رحمت و مهر است.
از این رو، آثار معماری ماندگار و حیاتمند نیز مانند همه موجودات عالم، نگاه زیبای خود را به سبب وحدت با کل، سوی آسمان دارند. این نگاه در بناهای مذهبی از گذشته مطرح بوده، به گونه ای که، معماران این بناها نیایش خود را از طریق آثارشان مستمرکردند. مساجد، کلیساها، معابد و حتی بناهای نیایشی قومهای ما قبل تاریخ با این باور بهترین احجام و زیباترین مظاهر معماری را در وحدت جز با کل متجلی کردند.
در شهرهای مناطق کویری که آسمان با صراحت بیشتربه ویژه در شبها تجلی می کند، شکوه آسمان معماری سنتی و بومی را حتی در مقیاس شهر به چالش کشیده و نمای آنچنانی به وجود آورده که تجلی گر اجتماعی وحدت گرا با فضاهای معمارانه است که کاملا تابع، قواعد و آیین های آسمانی است.
نگاه به آسمان و تمنای عاشقانه با عالم ملکوت متاسفانه در محیط های شهری نوپا رو به فراموشی است و بجای آن آثار معماری در رقابت باهم فقط همدیگر را نظاره می کنند. حکمت در معماری جای خود را به رقابت معماران به ویژه در عرصه های شهری داده که تلاششان خلق آثار شاخص تر در برابر یکدیگر است به عبارتی ناآگاهانه تابع یکدیگرند.
ب: نشستن آثار معماری روی زمین
زمین نماد مادی، خود جزئی در برابر کل آسمان است، در عین حال، زمینه غالب و کل برای آثار معماری است که به عنوان جز، روی آن نشسته اند. دراین زمینه حیاتمند و دقیق، امکانات و نعمات بسیاری برای محیط و حیات انسان فراهم می کند، مشروط به آن که، ایمان به حیات آن باشد و بهره برداری هماهنگ با ضربان حیاتی آن برقرار شود.
از این رو، شناخت زمین به عنوان سکوی استقرار بنا، برای معمار طراح ضروری است. از دیدگاه حکمت به معماری زمین مادری است که آثار معماری را در آغوش دارد، لذا این آثار باید باروری هم تراز مادر را داشته باشند، تا از طریق وحدت جزوکل، زیبایی این احساس تجلی پیدا کند.
در واقع، معمار حکیم تلاش دارد، اثر خود را تجرید نکند و به گونه ای مطلوب و هماهنگ روی زمین بنشاند. از دیدگاه معماری در این نشاندن مراتبی است که معمار، ابتدا به عملکرد، ترکیب حجمی و سپس به فصل مشترک زمین با بناو جزییات آن توجه می کند.
این ترکیب حجمی و نحوه نشستن آثار معماری روی زمین، باید به گونه ای باشد که مهر زمین را، با توجه به توان بالقوه و قابلیت های آن، که در ساختار سازه های طبیعی به ویژه در زیبایی و رعنایی آنها به عیان تبلور دارد، متجلی نماید.
پ: محیط همسایگی
محیط در کل، عطف به فضای بین زمین و آسمان است، که امکان زندگی را برای کلیه موجودات فراهم آورده است. موجودات در واقع اجزای این محیط یا حیات کل هستند که، در هماهنگی و وحدت با محیط استمرار و کیفیت حیاتی خود را حفظ می کنند. انسان در این میان تنها موجودی است که به جهت «اختیار» به رقابت با این محیط برمی خیزد و حیات آن را دگرگون می کند. یکی از عوامل انسانی تخریب محیط ساخت و ساز و کاربریهای نابجاست که بار مضاعفی بر این فضای حیاتمند است.
در حوزه معماری، آثار ماندگار که خود دارای حیاتند، در قالب جز به محیط پیرامون به عنوان کل می نگرند و در وحدت با او ماندگاری خود و سلامت محیط را حفظ می کنند. محیط همسایگی آثار معماری شامل، محیط طبیعی، محیط فرهنگی و محیط مصنوع است که دقیقا به همین ترتیب در طراحی معماری و طراحی شهری الویت پیدا می کنند. به گونه ای که، مبانی و معیارهای محیط طبیعی و پس از آن محیط فرهنگی نقش تعیین کننده در آهنگ رشد و توسعه کالبدی شهر که به عنوان محیط مصنوع مطرح می شود، باید داشته باشد. پس از آن، آثار معماری ماندگار، علاوه بر معیارهای طبیعی و فرهنگی، معیارهای محیط مصنوع را که خود نمودی از طبیعت و فرهنگ محیط است را، مد نظر دارد.
کتاب حکمت در معماری
انسان اولیه با پشت سر گذاشتن دوران غارنشینی، به تجربه دریافت که حیاتی ترین نیاز او سکونت است. لذا، هنرمندانه در خلق و ابداع سرپناه مطلوب و امن خود، نسل پشت نسل، تاجایی که توانست کوشید. این نیاز و همت هنرمندانه او، راه را به معرفت معماری گشود. یا به عبارتی، نیاز حیاتی انسان اولیه با احساس هنرمندانه او، در یک روند تدریجی و تکاملی همگام شد، تا معرفت معماری پا به این عرصه خاکی نهد. در واقع سه عامل: “نیاز” که مبنای آن عقل است، “هنر” که منشا آن احساس است، همراه با سیر تکاملی و انباشت دانستهها، که تجربه فرهنگی – تاریخی است، راهگشای این معرفت شدند.
معماری در واقع در حوزه حمکت جان میگیرد، به گونهای که، از سویی به علم و فلسفه و از سوی دیگر به محتوا و مفاهیم زیبایی شناسی عوالم هستی، متکی است. معمار حکیم، هنرمندی است که با توجه به هر دو سوی این فرآیند، بین عقل و احساس اثر معماری خود را خلق میکند و هنرمندانه پاسخگوی مبانی عقلی و عملکردی در طراحی و اجرای آثار معماری میشود.
حکمت معماری، حکمت نسبتهاست. به گونهای که، به آن نهایتی متصور نیست، آنچه هست نسبی است و همین انگیزه تکامل و تعالی معرفت معماری است. دریافت این معرفت، بخشی با آموزش علوم و تسلط به ذخایر معماری موجود و بخش دیگر غیر مستقیم به طریق سلوک، الهام از عوالم معنوی و زیباییهای آن است. عوالم معنوی خود نیز، دارای میزان و شناسه نسبی است، به گونهای که، تجلی زیبایی، در هنر معماری به تناسب آن بارز می شود.
معماری در داخل مجموعهای هم پیوند، که دیدگاههای: روانشناسانه، محیطی جامعنگر، اقتصادی، فناوری و طراحی معماری را در برگرفته است؛ حکمت خود را مییابد و به عبارتی داوری آثار معماری به داوری نسبی دیدگاههای فوق است که هریک نقش تعیین کننده و نسبی به یکدیگر دارند. از این رو، داوری آثار معماری، مطلق و مجرد نمیتواند باشد و این “نسبیت” است که روند تکاملی معرفت معماری را به سان روند تعالی انسانی به پیش میراند. شرح این دیدگاهها محتوای کتاب حاضر را تشکیل میدهد، که به اختصار و با دامنه بسیار محدود، فقط با اشاره کوتاه به رمز و رازهای هریک، مطرح شده است.
برای دانلود کامل کتاب حکمت در معماری اینجا کلیک کنید.